PDF متن کامل مقاله

مردي 32 ساله با سابقه دو هفته اي درد پايين شکم، اسهال بدون خون يا موکوس و تورم پيشرونده شکم مراجعه کرد. وي تب يا کاهش وزن جديد نداشت؛ ولي دردهاي مکرر ناحيه اپيگاستر، تهوع و اسهال دوره‌اي را در يک سال گذشته ذکر مي‌کرد. بيمار در نوجواني به لنفادنيت سلي دچار شده بود....

او هيچ سابقه‌اي از مصرف داروهاي غيرمجاز، داروهاي بدون نسخه يا گياهي را عنوان نمي‌کرد. بيمار هيچ سابقه فردي يا خانوادگي از اختلالات گوارشي يا آلرژي نداشت.

معرفي بيمار

در معاينه فيزيکي، شکم بيمار برجسته و داراي تندرنس منتشر بود و ماتيته جابجاشونده وجود داشت. نکته غيرطبيعي ديگري در معاينه وجود نداشت. شمارش گلبول هاي سفيد بيمار11300 در هر ميلي‌متر مکعب (محدوده طبيعي: 10000-4000) با ائوزينوفيل 27-8 (محدوده طبيعي: 7 يا کمتر) بود. سرعت رسوب گلبول‌هاي قرمز بيمار rh/mm120، سطح پروتئين واکنشي- C معادل L/mg 150 (محدوده طبيعي: کمتر از L/µg 5) و سطح کلي IgE معادلL/mg 612 (سطح طبيعي: کمتر از g/L‌µ 430) بود. نتايج اسمير خون محيطي و فلوسيتومتري نشانگر طبيعي بودن ائوزينوفيل‌ها و نبودن سلول‌هاي بلاست يا ديگر سلول‌هاي غيرطبيعي بود.

هيچ تخم يا کيست انگلي در آزمايش ميکروسکوپي نمونه مدفوع ديده نشد. نتايج آزمون الايزا براي ارزيابي عفونت انگلي، شامل گونه‌هايي از استرونژيلوييدس و توکسوکارا منفي بود. نتايج آزمون سوزني پوست براي آلرژي‌هاي غذايي و گرده گياهان، غربالگري از نظر اختلالات خودايمني، و آزمايش از نظر آنتي‌بادي آنتي‌گليادين، آنتي‌اندوميزيال و آنتي‌ترانس گلوتاميناز نيز منفي بودند.

نوار قلب و اکوکارديوگرافي از راه قفسه سينه با يافته‌هاي طبيعي همراه بودند. سونوگرافي، CT اسکن (شکل 1) و MRI، آسيت فراوان و ضخيم شدن امنتوم را نشان دادند. در بررسي آندوسکوپيک، دستگاه گوارش فوقاني و تحتاني طبيعي به نظر رسيد. با اين همه، آزمون ميکروسکوپي نمونه‌هاي گوناگون از دستگاه گوارش نشانگر آتروفي خفيف تا متوسط پرزهاي گوارشي بدون التهاب، زخم، گرانولوم يا کريپتيت مخاط يا زيرمخاط بود. هيچ ارتشاح ائوزينوفيلي در هيچ يک از نمونه‌ها يافته نشد. نتايج رنگ‌آميزي نمونه‌هاي برداشته شده از نظر مايکوباکتريوم و قارچ منفي بودند و در کشت هم هيچ ارگانيسمي رشد نکرد.

در مجموع حدود 1500 ميلي‌ليتر مايع آسيت با پاراسنتز تحت هدايت سونوگرافي برداشته شد. شمارش لوکوسيت‌هاي مايع آسيت برابر با 11900 در هر ميلي متر مکعب با 87 ائوزينوفيل و بدون سلول‌هاي بدخيم بود. نتايج کشت و رنگ‌آميزي از نظر باکتري، مايکوباکتري و قارچ منفي بود. به دليل تشديد تورم شکم و تندرنس، لاپاروسکوپي اورژانس با برش خط مياني انجام گرفت. حجم زيادي از مايع سبز و کدر (3000 ميلي‌ليتر) در حفره صفاقي يافت شد. همچنين پريتوئن به طور منتشر ضخيم و ندولار شده بود. آزمون ميکروسکوپيک نمونه برداشته شده از پريتوئن نشان‌دهنده ارتشاح التهابي گسترده بود که بيشتر حاوي ائوزينوفيل و تعداد کمي لنفوسيت و ماکروفاژ بود (شکل 2). هيچ شواهدي از واسکوليت، ترومبوز يا اثر سيتوپاتيک ويروسي وجود نداشت. به همين ترتيب هيچ اثري از گرانولوم، سلول غول آسا يا انگل‌هاي داخل سلولي نيز مشاهده نشد. نتايج رنگ آميزي ويژه براي ارگانيسم‌هاي نيز بار ديگر منفي گزارش شد.

درمان با فورزمايد (50 ميلي‌گرم در روز) و اسپيرونولاکتون (100 ميلي‌گرم در روز) شروع شد. دو هفته بعد، بيمار بي‌علامت بود و سونوگرافي هيچ آسيتي را نشان نداد. درمان با ديورتيک به تدريج کاهش يافت و پس از 6 هفته قطع شد. يک سال بعد و در آخرين مراجعه، حال بيمار خوب بود. شمارش ائوزينوفيل‌هاي بيمار طبيعي بود و هيچ شواهدي از آسيت يا بيماري التهابي فعال وجود نداشت.


بحث

گاستروانتريت ائوزينوفيلي ممکن است هر جايي از دستگاه گوارش را درگير کند. ارتشاح التهابي شديد، که بيشتر شامل ائوزينوفيل، ماکروفاژ و لنفوسيت است، به داخل يک يا چند لايه از لوله گوارش نفوذ مي‌کند. در سال 1937، کايجرز اين اختلال را در دو بيمار دچار سيفيليس که به نئوآرسفنامين آلرژي داشتند گزارش کرد و از آن هنگام، حدود 300 مورد ديگر نيز گزارش شده است.


ويژگي هاي باليني، پاتولوژي و اندوسکوپي

گاستروانتريت ائوزينوفيلي به انوع مخاطي، زيرمخاطي يا عضلاني و سروزي تقسيم مي‌شود. در تظاهر باليني، سير و پيامد بيماري به محل و عمق درگيري لايه‌هاي گوناگون لوله گوارشي بستگي دارد. ارتشاح التهابي معمولا توزيع لکه‌اي دارد و گهگاه ممکن است در بخش‌هايي از لوله گوارش که از نظر ظاهري طبيعي هستند ديده شود. در بيشتر موارد، يافته‌هاي اندوسکوپي، هم‌راستا با توزيع لکه‌اي ارتشاح ائوزينوفيلي است و ممکن است از مخاط طبيعي تا اريتم خفيف، ضخيم شدن چين‌هاي مخاطي، ندولاريتي و زخم آشکار متغير باشد.

هنگامي که شک به گاستروانتريت ائوزينوفيلي وجود دارد، نمونه‌هاي بيوپسي متعددي بايد از لوله گوارشي برداشته شود تا از عدم تشخيص اين اختلال گمراه‌کننده و بالقوه شديد جلوگيري شود. با اين همه، بررسي نمونه‌هاي برداشته شده در مواردي که التهاب حاوي ائوزينوفيل زياد تنها در لايه‌هاي عمقي ديواره روده قرار دارد مي‌تواند غيرتشخيصي باشد. آتروفي خفيف تا متوسط پرزهاي روده ممکن است وجود داشته باشد که مي‌تواند با تشخيص افتراق‌هايي مانند بيماري سلياک يا ديگر اختلالات سوءجذب تداخل داشته باشد. پانکراتيت، درگيري کبدي و در هم فرو رفتن روده‌ها (intussusceptions) در برخي از بيماران گزارش شده است. تشخيص ممکن است با تاخير صورت بگيرد يا حتي در بيماراني که به انواع خفيفي از گاستروانتريت ائوزينوفيلي دچارند و بيشتر با تظاهرات باليني مبهم و گمراه کننده مراجعه مي‌کنند، بيماري تشخيص داده نشود.

اين بيمار به ائوزينوفيلي محيطي و آسيت ائوزينوفيلي دچار بود که نشانه‌هاي اصلي گاستروانتريت ائوزينوفيلي نوع سروزي به شمار مي‌روند. بيمار داراي تظاهرات شاخص براي انوع مخاطي و عضلاني بيماري يعني سوءجذب، انسداد روده يا خونريزي نبود. اين يافته‌ها بيانگر اين نکته هستند که تنها پريتوئن و لايه‌هاي سروزي روده مي‌توانند درگير باشند، در حالي که لايه‌هاي مخاطي و عضلاني دست نخورده باقي مانده‌اند. بايد براي تشخيص دقيق از بيوپسي‌هاي تمام ضخامت استفاده کرد زيرا ارتشاح ائوزينوفيلي محدود به پريتوئن و لايه زير سروزي بود.

بيماران دچار بيش‌حساسيتي دارويي، عفونت با ويروس، هليکوباکتر پيلوري يا انگل، واسکوليت (مانند چرگ اشتراوس، پلي‌آرتريت ندوزا) بيماري بافت همبند (مانند اسکلروز سيستميک)، بيماري سلياک، بيماري کرون، لوسمي ائوزينوفيلي يا سندرم هيپرائوزينوفيلي ممکن است به ارتشاح ائوزينوفيلي لوله گوارش دچار باشند که مي‌تواند مشابه تظاهر اصلي گاستروانتريت ائوزينوفيلي اوليه باشد. اين اختلالات بايد پيش از تشخيص قطعي گاستروانتريت ائوزينوفيلي رد شوند. به علاوه، درگيري اندام‌هاي غيرگوارشي به سندرم‌هاي هيپرائوزينوفيلي سيستميک مانند لوسمي ائوزينوفيلي، سندرم هيپرائوزينوفيلي و سندرم چرگ – اشترواس اشاره دارد.


عوامل خطرزا و پاتوفيزيولوژي

با وجود اينکه علت اصلي بيماري ناشناخته است، وجود زمينه‌اي از آلرژي غذايي يا دارويي يا اختلال آتوپيک در نزديک به 70 از بيماران يافت مي‌شود که در بيشتر آنها سطح IgE کلي و اختصاصي براي غذاها افزايش يافته است. در بررسي 220 بيمار، تا 40 از آنان داراي سابقه آسم برونشي آلرژيک بودند. بيماران معمولا سابقه‌اي از آنافيلاکسي ناشي از غذا را ذکر نمي‌کنند، هرچند که تظاهر آتوپي و IgE اختصاصي براي غذا شايع است و نشان مي‌دهد که آسيب بافتي به وسيله ايمني با واسطه سلولي و فعال شدن ائوزينوفيل‌ها تحريک مي‌شود تا بيش حساسيتي IgE. به جز آتوپي، هيچ عامل خطر ديگري براي گاستروانتريت ائوزينوفيلي شناخته نشده است.

نقص پاتوفيزيولوژيک پايه در گاستروانتريت ائوزينوفيلي ناشناخته است و نقش آلرژي‌هاي غذايي کماکان مورد اختلاف نظر است. تصور مي‌شود که تغيير يکپارچگي مخاطي و اختلال عملکرد سد اپي‌تليال موجب تسهيل جابجايي باکتري‌هاي داخل مجراي گوارش و اجزاي غذا مي‌شود. به نظر مي‌رسد که قرارگرفتن اين مواد در جايي از ديواره گوارشي يا در پريتوئن موجب برانگيختگي پاسخ التهابي شبه حساسيتي همراه با ارتشاح ائوزينوفيلي مي‌شود. در صورت عدم بررسي، اين پاسخ مي‌تواند موجب آسيب بيشتر سد اپي‌تليال شده و هم التهاب و هم فرآيند جابجايي را بيشتر کند. آسيب بافتي سرانجام به وسيله پروتئين‌هاي اوليه شامل پروتئين اوليه اصلي ائوزينوفيلي، پروتئين کاتيونيک و پراکسيداز القا مي‌شود که همگي از ائوزينوفيل‌ها آزاد مي‌شوند.

ارتباط بين گاستروانتريت ائوزينوفيلي و ديگر اختلالات ائوزينوفيلي ايديوپاتيک لوله گوارش مانند ازوفاژيت ائوزينوفيلي و کوليت ائوزينوفيلي نامشخص است. اين اختلالات به نظر مي‌رسد که نمايانگر زنجيره‌اي از اختلالات داراي پاتوفيزيولوژي و مکانيسم مشترک باشند که درگيري و فعال شدن ائوزينوفيل‌ها به عنوان عامل اثر نهايي براي آسيب به دستگاه گوارش، نقطه مشترک آنهاست. اين فرضيه هنوز اثبات نشده و به پژوهش‌هاي بيشتري نياز دارد.


درمان، پيش‌آگهي و عوارض

شدت گاستروانتريت ائوزينوفيلي ممکن است کم و زياد شود. بهبود ناگهاني در برخي از بيماران، از جمله افراد دچار نوع سروزي، گزارش شده است. از آنجايي که آسيت بيمار مورد بحث پس از خارج کردن مايع صفاقي عود نکرد، تصميم گرفته شد که درمان با کورتيکواستروييدها يا ديگر داروهاي ضدالتهابي براي وي شروع نشود. پايش دقيق تاييد کرد که بيمار به طور کامل بهبود يافته است و اين بهبود خودبخودي تا پس از يک سال پيگيري نيز باقي ماند.

در بيشتر بيماران، پاسخ به کورتيکواستروييدها سريع است؛ با اين همه، درمان طولاني‌مدت با کورتيکواستروييدها، داروهاي سرکوبگر ايمني، کروموگليکات سديم يا آنتاگونيست‌هاي گيرنده لکوترين ممکن است ضروري باشد.

مرگ ناشايع است و معمولا ناشي از پارگي لوله گوارش است. در بيشتر بيماران، اين اختلال خوش خيم است اما سير باليني آن ناشناخته است که نشانگر ضرورت پيگيري دقيق بيماران در طول زمان است. در موارد نادر، اختلال ممکن است تظاهر اوليه سندرم هيپرائوزينوفيلي پيش‌رونده و چند عضوي باشد. اختلال کلونال مغز استخوان مانند لوسمي ائوزينوفيلي حاد يا مزمن با درگيري دستگاه گوارش ممکن است در برخي از بيماران ديده شود.

منبع: نشریه نوین پزشکی شماره ۴۹۵