به درختان جنگل گفتم شما با این عظمت چرا از تکه آهنی به نام تبر میرنجید؟ گفتند رنجش ما از تبر نیست از "دسته ی"آن است که از جنس خود ماست... یک هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند شه نه وقتی هیزمش زیاد شه، تبر ما باورامونه نه آرزوهامون….. برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن، بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد…
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست، تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد، آري، خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند.
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت توسط دکتر علی بهشتی
|