داستان3- مرد زندهاي که قلب نداشت
در شبي پاييزي و سرد، در حال ورود به پارکينگ بودم که پيجرم زنگ زد. آن موقع من فلوي آنکال کليه بودم، و اين صدا اگر چه آشنا بود ولي باز هم در من احساس بدي ايجاد مي کرد. شماره اي که بايد با آن تماس ميگرفتم ناآشنا بود: بخش جراحي. وقتي تماس گرفتم، متوجه شدم که يک مورد پيوند قلب با مشکل روبرو شده و ناتمام مانده است. بيمار دچار کاهش فشار خون و فزوني شديد(Over Load) مايع بود. تيم پيوند خواستار دياليز حين عمل بودند.
دقايقي بعد، پس از گذشتن از راهروهاي ناآشناي بخش جراحي، به اتاق عمل رسيدم. با بررسي دقيق پرونده بيمار، اطلاعات بيشتري دربارهاش به دست آوردم. مردي 47 ساله که کارديوميو پاتي اتساعي داشت. در بيش از دو ماهي که در بيمارستان بستري بود، به اينوتروپهاي وريدي وابسته بود و در فهرست انتظار دريافت پيوند قلب قرار داشت. صبح آن روز، يک قلب مناسب پيدا شده بود. دهنده، مردي 20 ساله بود که به علت ضربه مغزي ناشي از تصادف با يک موتور سيکلت، فوت کرده بود.
براي ورود به اتاق عمل، لازم بود دست بشويم، کاري که از زمان دانشجويي انجام نداده بودم. جوّ اتاق عمل پر تنش بود. نکات بيشتري از پيشينه بيمار به دست آوردم: عمل به خوبي در جريان بوده است. ولي بعد از قرار گرفتن قلب در محل و برداشتن کلامپ آئورت، اوضاع به شدت دگرگون شده بود. بطن راست و چپ قلب کار نميکردند. بيوپسي حين عمل نشانگر پسزدگي فوقحاد بود. بيمار دچار افت فشار خون شده بود و به داروهاي منقبض کنند? عروق پاسخ نميداد. .با وجود استفاده از ابزارهاي کمکي بطن راست، پمپ بالون داخل آئورت و ابزارهاي کمکي بطن چپ، فشار خون بالا نيامده بود. بلافاصله براي بيمار بايپس قلبي ريوي از طريق اکسيژناسيون غشايي خارجي(1) (ECMO) گذاشته شده بود. اما هنوز دچار اسيدوز و فزوني شديد حجم بود. به تکنيسين بيهوشي که تزريق خون بيمار را انجام ميداد ياد دادم که چگونه صافي دياليز را در دستگاه ECMO قرار دهد تا يک چرخه دياليز مداوم شرياني- وريدي ايجاد شود. شانس نجاتش بسيار اندک بود.
صبح روز بعد به ملاقات بيمار رفتم. از دور عبارت" مراقبت ويژه" ديده مي شد: دور تا دور اتاق اندامهاي مصنوعي به چشم ميخوردند. چند عضو بيمار از کار افتاده بود؟ قلب قديميش در يک جعبه در بخش آسيب شناسي جراحي بود، ريه هايش از مايع پر شده بودند، و کليههايش به کلي از کار افتاده بودند. با اين حال وقتي به بسترش نزديک شدم، به من نگاه کرد، خنديد و سر تکان داد. با وجود تمام اتفاقاتي که براي جسمش افتاده بود، اثري از صدمه مغزي در او ديده نميشد. متخصص مغز و اعصاب نيز بعد از معاينه هيچ نوع مشکل حرکتي، حسي يا شناختي در او پيدا نکرد.
هنوز بحث هاي زيادي در باره تعريف «مرگ» وجود دارد: مرگ ساق? مغزي يا مرگ قلبي. معتقدين به تعريف اول، زماني حيات فرد را پايانيافته تلقي ميکنند که ساقه مغز فعاليت نداشته باشد، حتي اگر حياتيترين عملکرد آن، يعني تنفس به راحتي به وسيله دستگاه انجام شود؛ مانند بيمار 20 سالهاي که قلبش به بيمار من اهدا و سپس پس زده شد. طبق تعريف دوم، مرگ همزمان با ايستادن قلب و گردش خون اتفاق ميافتد. آيا اين تعريف شرايط بيمار من را شامل ميشود؟ گردش خون و تنفس او توسط دستگاه انجام ميشد. شرايط بيمار من تفاوت چنداني با ساير بيماران بخش جراحي که تحت عمل بايپس قلبي ريوي قرار ميگيرند، نداشت. اگرچه وضعيت او از دو جهت متفاوت بود. اول اينکه برخلاف پمپ بايپس قلبي عروقي که در اتاق عمل جراحي قلب استفاده ميشود، دستگاه ECMO تا چند روز بيشتر ميتواند به عنوان جايگزين قلب و ريه کار کند، و دوم اينکه بيمار من بيدار بود و از لحاظ شناختي در کمال سلامت بود. طبق هر تعريفي، او مردي زنده بود که قلب نداشت.
او در صدر فهرست دريافت پيوند قلب قرار گرفت. آيا ميتوان کسي را بيمارتر از او فرض کرد؟ خوشبختانه دو روز بعد، يک دهنده جديد پيدا شد: مردي 33 ساله که به علت شليک گلوله به سرخودش فوت کرده بود. پيوند دوم با موفقيت انجام شد. حال بيمار به آهستگي بهتر مي شد. ده روز بعد از اولين پيوند لوله ناي خارج شد و دياليز بيمار ازحالت مداوم به متناوب تبديل گرديد. يک رژيم سخت فيزيوتراپي برايش آغاز شد. نه روز بعد، او ديگر به دياليز وابسته نبود و يک ماه بعد از اولين پيوند و پس از سه ماه بستري در بيمارستان، بدون هيچ لوله، سيم، و کليه يا ريه يا قلب مصنوعي، مرخص گرديد!
شايد ما قلب را جايگاه شجاعت بناميم. اگر از اين ديدگاه به موضوع بنگريم، يک مطلب مشخص است. بيمار من، که با قدرت خارقالعاده، استواري و شجاعت اين شرايط را تحمل کرده بود، قطعاً در تمام اين مدت قلب داشت: قلبي بزرگ و سرشار از زندگي.
منبع: نشریه نوین پزشکی شماره ۵۰۷