تاریخ1- جايزه نوبل پزشکي
«تمامي اموال باقيمانده از من بايد به صورت زير خرج شود: اين سرمايه توسط بازماندگان من در موسساتي مطمئن سرمايهگذاري شود و بنيادي ايجاد گردد. سود اين سرمايه بايد به طور ساليانه به شکل جايزه به کساني اهدا شود که طي سال پيش از آن، بزرگترين خدمت را به بشريت کردهاند...
يکي از اين جوايز به فردي اهدا شود که مهمترين اکتشاف را در حوزه پزشکي و فيزيولوژي داشته است؛ اين جايزه براي پزشکي و فيزيولوژي توسط موسسه کارولينسکا در استکهلم اهدا خواهد شد.»
اين جملات، ترجمه دقيق بخشي از وصيتنامه آلفرد نوبل است که در پاريس در تاريخ 27 نوامبر 1895 نوشته شده است. همزمان با تاسيس بنياد نوبل که در تاريخ 29 ژوئن 1900 توسط دولت سوئد به رسميت شناخته شد، اين وصيتنامه موجب بنيانگذاري مؤسساتي شد که براي اهداي جوايز نوبل فعاليت ميکنند.
بلافاصله پس از آن که اين وصيتنامه براي ديگران فاش شد، به لحاظ مسايل قانوني و ساير موارد، مورد نقد قرار گرفت. يک ايراد اين بود که اين وصيتنامه فاقد دقت کافي است. اين وصيتنامه همچنين توسط برادرزادههاي آلفرد نوبل نيز مورد اعتراض قرار گرفت و تا زماني که اقدامات قانوني توسط خانواده آلفرد نوبل انجام پذيرد، بحثها و مناقشات درازمدتي ميان بازماندگان نوبل و موسسات اهداکننده جايزه، پيش از به رسميت شناخته شدن توسط دولت به وقوع پيوست. هدف از اين مقاله، مروري خلاصه بر سير اهداي جوايز نوبل پزشکي با توجه به فرايند انتخاب شدن افراد و اکتشافاتي است که جايزه نوبل را به خود اختصاص دادهاند. براي اطلاعات بيشتر ميتوان به مجموعه مقالات Les Prix Nobel مراجعه کرد که همه ساله از 1901 تاکنون منتشر شدهاند و اغلب آنها اکنون به صورت آنلاين در دسترس هستند.
انتخاب کانديداهاي نوبل
جايزه نوبلي که توسط بنياد نوبل در مؤسسه کارولينسکا اهدا ميگردد، به عنوان جايزه نوبل پزشکي شناخته ميشود، البته جمله دقيق آلفرد نوبل در وصيتنامهاش، فيزيولوژي يا پزشکي است. اين نکته از آن جا اهميت دارد که در دوران آلفرد نوبل، فيزيولوژي به عنوان حوزهاي شناخته ميشد که امروزه بسياري از حيطههاي زيستي را فراميگيرد. بنابراين، تفسير واژه «فيزيولوژي يا پزشکي» بر طبق وصيتنامه آلفرد نوبل در سال 1895 به مؤسسه اهداکننده جايزه اجازه ميدهد تا با آزادي عمل کامل اين جايزه را در حوزههاي مختلف زيستي و همچنين حيطههاي مختلف طبابت، اهدا نمايد. هر چند بحث در اين مورد که فيزيولوژي و پزشکي شامل چه حوزههايي ميشود، همچنان به طور مبهم ادامه دارد، اما مشخص است که اهداکنندگان جايزه در موارد متعددي، تعريفي گسترده را به کار گرفتهاند. جايزه در سال 1973 به کارل فون فريش، کنراد لورنز و نيکلاس تين برگن براي اکتشافات آنها در مورد «ساماندهي و تشخيص الگوهاي رفتاري افراد و جوامع» اهدا شد که بهتر است بگوييم جايزهاي در حوزه علوم رفتاري است. جايزه در سال 1979 به کورماک هانسفيلد براي «ابداع CT اسکن» داده شده که بيشتر در حوزه فيزيک کاربردي ميگنجد، در حالي که جايزه سال 1983 به باربارا مککلينتاک براي «کشف اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي» اهدا شد که بايد آن را در حوزه ژنتيک گياهي در نظر گرفت.
لغات کليدي در وصيتنامه شامل «اکتشاف» و «بزرگترين خدمت به بشريت» است. فلسفه وجودي اين لغات به طور مفصل در طي اقدامات اوليه براي تاسيس بنياد نوبل مورد بحث قرار گرفته است. با وجود اين، در انتها هيچ راهکار مشخصي ارايه نشد. در نتيجه، اين کار برعهده موسسه اهداکننده جازه نوبل است که اين واژهها چگونه بايد در انتخاب برندگان اين جايزه به کار گرفته شوند.
تعريف اکتشاف در علوم پايه سادهتر است تا در پزشکي. از سوي ديگر مفهوم «بزرگترين خدمت به بشريت» در پزشکي روشنتر است تا در پژوهشهاي پايه. اکتشاف به صورت بالا بردن يکباره و قابل توجه سطح دانش تعريف ميشود و اين در مقابل بالا بردن تدريجي سطح دانش است. در نتيجه اين جوايز، براي رخدادهاي علمي مشخص اهدا شدهاند و نه براي خدمات انجام شده در طول عمر فرد. يکي از موضوعات بحث، امروزه در مورد چگونگي تفسير مؤسسه اهداکننده جايزه از «بزرگترين خدمت به بشريت» اين است که اين موسسه بايد دانش موجود در زمان اهداي جوايز را در نظر داشته باشد. چارلز نيکول، جايزه سال 1928 را به دليل کارهايش بر روي حصبه دريافت کرد که نقش شپش تن را در انتقال بيماريها نشان داد. اين جايزه در قدرداني از اين اکتشاف و اقدامات سادهاي بود که توانست جلوي همهگيري اين بيماري را بگيرد و جان صدها هزار انسان را در طي جنگ جهاني اول نجات دهد. پل هرمان مولر، جايزه نوبل سال 1948 را به دليل کشف ديکلرو ديفنيل تريکلرو متيل متان (DDT) به عنوان يک حشرهکش موثر دريافت کرد. طي جنگ جهاني دوم و بلافاصله پس از آن DDT اين امکان را فراهم آورد تا نه تنها از عهده همهگيريهاي حصبه برآييم، بلکه با ساير بيماريهاي منتقل شونده توسط حشرات از جمله مالاريا نيز مبارزه کنيم. سازمان جهاني بهداشت (WHO) تخمين زده است که طي دوران استفاده از اين ماده، جان تقريبا 25 ميليون نفر انسان نجات داده شده است. امروزه DDT يک ماده ممنوع است چرا که اثرات محيطي مخربي بر توليدمثل ماهيها و پرندگان ميگذارد و تمايل دارد در ساير گونههاي حيوانات نيز تجمع زيستي پيدا کند. با وجود اين در زمان اهداي جايزه، فوايد اين ماده براي بشريت بسيار واضح بود هر چند که امروزه با دانستن اثرات مخرب اکولوژيک اين ماده که آن را از ميان حشرهکشهاي به کار رفته در کشاورزي نيز حذف کرده است، ديدگاه نسبت به آن کاملا متفاوت است.
اين وصيتنامه همچنين متذکر ميشود که کار مورد نظر بايد طي سال سپري شده انجام شده باشد. اين قانون را هيچگاه نميتوان به درستي انجام داد. اولا، اکتشافات زمان لازم دارند تا به آگاهي عموم برسند. ثانيا، اين اکتشافات پيش از پذيرش عمومي بايد توسط ساير پژوهشگران به تاييد برسند. براي حل اين مشکل، اهدا کنندگان جايزه عملگرا فکر کردهاند و «سال گذشته» را بدين معنا تفسير ميکنند که فوايد اکتشافات مربوطه، طي سال سپري شده براي موسسه اهداکننده جايزه مشخص شده باشد. اهميت اين انعطافپذيري را با مثال زير ميتوان نشان داد. باربارا مککلينتاک اولين مطالعات خود را بر روي اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي در سال 1944 انجام داد يعني بسيار قبل از آن که ساختار مولکول DNA توسط جيمز واتسون و فرانسيس کريک در سال 1953 شناخته شود. با وجود اين جايزه نوبل تا سال 1983 به وي اهدا نشد (يعني 21 سال پس از واتسون و کريک). عمدهترين علت اين امر آن بود که هنگامي که ساختار DNA مشخص شد و کد ژنتيکي توسط نيرنبرگ و خورانا در سال 1968 شناسايي گشت، مشخص بود که تغيير حتي يک نوکلئوتيد واحد در DNA ميتواند به طور اعجابانگيزي خواندن کل اطلاعات ژنتيکي را مختل کند. مشخص است که جامعه علمي به سختي وجود اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي را قبول کرد. علاوه بر اين، مدت زمان طولاني سپري شد تا نشان داده شود که اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي پديده عمومي هستند نه خصلتي مختص گياه ذرت. هنگامي که ساير دانشمندان اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي را در باکتريها و حشرات شناسايي کردند و مشخص شد که جابجايي ژنهاي تنظيم کننده رشد در ايجاد سرطان نقش دارد، به فاصله کمي باربارا مککلينتاک جايزه نوبل خود را دريافت کرد. همين موضوع در مورد پيتون راوس صادق است که ويروسهاي تومورال را در جوجهها در سال 1916 کشف کرد اما جايزه را تا 50 سال بعد دريافت نکرد يعني زماني که وجود ويروسهاي تومورال در ساير گونههاي انساني به تاييد رسيد.
يکي از دلايلي که آلفرد نوبل مورد انتقاد قرار گرفته، اين است که بسيار گنگ صحبت کرده است. بنابراين در تنظيم ساختار بنياد نوبل و موسسات اهدا کننده جايزه، تلاش شده است تا اختصاصيتر کار شود. به عنوان مثال يک قانون اضافه شده است که در هيچ موردي جايزه قابل تقسيم به بيش از سه نفر نيست (يک سوم به هر يک از برندگان و يا يک دوم به يکي از برندگان و يک چهارم به هر يک از دو نفر ديگر). اين معيار باعث اختصاصيتر شدن جايزه ميشود اما محدوديتهايي را هم ايجاد ميکند. اين بدان معني است که همه نامزدهاي مستحق نميتوانند جايزه را بگيرند و گاهي اوقات يک رخداد علمي را بايد به طور کامل حذف کرد چرا که نامزدهاي شريک در آن بسيار زياد هستند و نميتوان آنها را به روش منطقي و مشخص به سه نفر محدود کرد. از سوي ديگر، اين رخداد علمي نيست که جايزه را دريافت ميکند بلکه دانشمنداني هستند که مهمترين اکتشاف را انجام دادهاند.
گاهي اوقات يک مشکل اخلاقي پيش ميآيد به اين صورت که مرگ يک نامزد از ميان چهار نفر راه را براي بقيه آن سه نفر باز ميکند که جايزه را دريافت کنند. طبق قوانين، جايزه نوبل پس از فوت کسي به وي داده نميشود.
جايزه نوبل بيشتر طي نيمه دوم قرن بيستم به اشتراک داده شده است تا نيمه اول آن. بين سالهاي 1901 تا 1950، تنها 59 نفر جايزه را دريافت کردند، در حالي که از سال 1951 تا سال 2000 اين جايزه به 113 نفر رسيد. اين افزايش تمايل به اينکه جايزه بين افراد تقسيم شود بيش از همه نشان دهنده رشد جامعه علمي بينالمللي پس از جنگ جهاني دوم و اين واقعيت است که تعداد افراد نامزد شده در هر سال افزايش يافته است. يک علت احتمالي ديگر اين است که پژوهشهاي پزشکي و زيستي بيش از پيش توسط گروهها انجام ميشوند و نه توسط دانشمندان به تنهايي. اما حداقل دو عامل ديگر را هم بايد درنظر گرفت. اول اينکه هر دو جنگ جهاني طي نيمه اول قرن بيستم رخ دادند و جايزه نوبل طي برخي سالهاي جنگ داده نشد. دوم اينکه يانس يوهانسون تنها فردي از هيئت داوران که با آلفرد نوبل کار کرده بود از انتخاب برخي برندگان جايزه ناخشنود بود. در برخي از سالها در زماني که وي در کميته نوبل بود، اهداي جايزه را بلوک ميکرد تا پول ذخيره و موسسه پژوهشي نوبل ساخته شود. وظيفه موسسه مزبور اين بوده است که به کميته نوبل کمک کند تا درستي اکتشافات علمي ادعا شده توسط نامزدها را چک کنند.
موسسه کارولينسکا، موسسه اهدا کننده جايزه نوبل پزشکي
موسسه کارولينسکا براساس وصيت آلفرد نوبل، جايزه رشته پزشکي و فيزيولوژي را اهدا ميکند. اين وظيفه اصولا توسط هيئت علمي اين موسسه انجام ميپذيرد که در سال 1901 شامل 19 نفر بود. اين کار در عمل توسط کميته نوبل انجام ميشود که از سه عضو تشکيل شده است که يکي از آنها رئيس موسسه کارولينسکا است و رياست اين کميته را نيز بر عهده دارد. اولين دبير کميته نوبل، پروفسور گوران ليل ژستراند بود که تا سال 1918 انتخاب نشده بود و به مدت 42 سال اين وظيفه را برعهده داشت. طي اين دوران، پرستيژ جايزه نوبل پزشکي بسيار ترقي کرد. به هر حال اين دوره طولاني کنترل توسط يک نفر، يکي از عوامل متعددي بود که بعدها موجب تغيير در ساختار اين سازمان شد.
در سال 1964، موسسه کارولينسکا به طور قابل ملاحظهاي رشد کرده بود و پژوهشها و فعاليتهاي آموزشي آن بسيار متنوعتر شده بودند. انتخاب برندگان جايزه نوبل پزشکي و فيزيولوژي برعهده هيئت علمي بود که در سال 1970 مشتمل بر 61 استاد تمام ميشد. علاوه بر اين، تحولي دانشگاهي برنامهريزي شده بود که همه اعضاي هيات علمي را به جز اساتيد تمام دربرميگرفت (عمدتا استادياران و مربيان). پس از اين تحول، اعضاي هيات علمي شامل بيش از 200 نفر ميشدند و بدين ترتيب کار بسيار دشوار و حتي غيرممکني بود که بحثهاي پيچيده علمي بين اين اعضا در بگيرد، اين بحث يکي از اجزاي کليدي در انتخاب برندگان نوبل بود. علاوه بر اين، قانوني جديد در دهه 1970 وضع شد که تمام اسناد موسسات و سازمانهاي دولتي که موسسه کارولينسکا هم يکي از آنها بود بايد براي عموم قابل دسترس باشد. اين امر باعث ميشد که ديگر غيرممکن باشد تصميمات کميته نوبل مخفي بماند. از آنجا که هيچ يک از اين تغييرات براي فعاليت نوبل سودمند نبودند، سازماني جديد (سازمان نوبل) در سال 1977 تاسيس شد.
سازمان نوبل ارتباط بسيار قوي با موسسه کارولينسکا دارد اما به لحاظ قانوني و مالي هم از اين موسسه و هم از دولت استقلال دارد. تمام بودجه اين سازمان از بنياد نوبل ميآيد که مسايل مالي تمامي موسسات اهدا کننده جايزه نوبل را رتق و فتق ميکند. سازمان نوبل داراي 50 عضو است که همگي اساتيد تمام فعال در موسسه هستند. اعضا در سن 65 سالگي استعفا ميدهند، يعني زماني که از کار خود در موسسه کارولينسکا بازنشسته ميشوند. اعضاي جديد توسط خود سازمان انتخاب ميشوند. رئيس جديد همه ساله براساس راي کميته نوبل انتخاب ميشود که کميته اجرايي اين سازمان به حساب ميآيد و از پنج عضو و يک دبير اجرايي تشکل شده است. براي دستيابي به تعادلي مناسب بين نياز همزمان به تداوم از يک سو و نوگرايي از سوي ديگر، هر عضو کميته تنها ميتواند به مدت دو دوره 3 ساله فعاليت کند. دبير اجرايي را ميتوان براي حداکثر چهار دوره سه ساله انتخاب کرد. دوره اعضا به نحوي آغاز و پايان مييابد که تنها بخشي از کميته به صورت ساليانه تغيير پيدا ميکنند. يکي از اعضاي کميته به مدت حداکثر سه سال به عنوان رئيس انتخاب ميشود. پس از آنکه اين کميته پنج نفره نامزدها را بررسي کردند، کميتهاي مرکب از 10 نفر براي دورهاي نه ماهه انتخاب ميشوند. اضافه کردن اين اعضاء باعث اطمينان ميشود تا کميته مزبور تخصص لازم را جهت ارزيابي کار نامزدها داشته باشد و از ميان نامزدها، کساني جايزه را بگيرند که بيشترين لياقت را براي کسب آن در آن سال دارند. اعضاي کميته فرعي لازم نيست که حتما از اعضاي سازمان نوبل باشند.
جلسات متعددي ميان سازمان و کميته مزبور طي سال برگزار ميشود تا در مورد کانديداهاي نامزد شده و اهميت اکتشافات آنها بحث شود. بنابراين، هنگامي که تصميم نهايي گرفته شد، همه اعضاي سازمان، کانديداهاي نامزد شده را ميشناسند. طي نيمه اول ماه اکتبر، تصميم نهايي در سازمان نوبل و براساس رايگيري با اکثريت آرا گرفته ميشود.
نامزدي افراد
جدول زماني اهداي جايزه تقريبا از سال 1901 تا به حال بدون تغيير مانده است، بدين ترتيب که در ماه سپتامبر سال قبل از اهداي جايزه، دعوت محرمانه و شخصي براي نامزدي کانديداها براي 2500 تا 3000 دانشمندي فرستاده ميشود که عضو هيات علمي دانشگاهها يا آکادميهاي خارج از اسکانديناوي هستند. اين دانشمندان براساس يک نظام چرخشي دعوت ميشوند. برندگان قبلي نوبل پزشکي و اساتيد کشورهاي اسکانديناوي حق دارند که همه ساله شرکت کنند. دعوت براساس فرمهاي خاصي انجام ميشود که تنها براي کساني ارسال ميگردد که به طور رسمي دعوت شدهاند. کميته نوبل نامههاي غيررسمي فراواني را از طرف افراد نامعتبر دريافت ميکند. اين نامهها جزء اسناد بررسي شده توسط کميته نوبل به حساب نميآيند.
اين واقعيت که جامعه علمي بينالمللي است که کانديداهاي جايزه را انتخاب ميکند و اين اصل که دعوت ميان آکادميها و افراد مختلف در گردش است، در اطمينان از فرايند انتخاب و پرستيژ جايزه نوبل سهم عمدهاي دارد. علاوه بر اين، اگر کسي به دفعات مکرر در طي سالهاي مختلف و توسط دانشمندان مستقل از کشورهاي متفاوت نامزد شود، بدان معني است که اهميت کشف وي به خوبي شناخته شده است. با وجود اين، کل موارد نامزدي در هر سال، عامل مهمي در قضاوت درباره کانديداتوري هر فرد نيست. نامزدي افراد از هر سال به سالهاي بعدي منتقل نميشود. براي مدنظر قراردادن در هر سال خاص، کانديداها بايد در همان سال نامزد شده باشند، صرفنظر از اينکه طي سالهاي گذشته نامزد شدهاند يا خير.
وقت نهايي اعلام نامزدي، 31 ژانويه است (مواردي که دير به دست کميته برسند براي سال آتي نگه داشته ميشوند) و پس از اين تاريخ ارزيابي کانديداها شروع ميشود.
همه کانديداها توسط اعضاي سازمان نوبل مورد ارزيابي قرار ميگيرند و يک پروتکل کتبي براي هر کانديداي جديد ايجاد ميشود. گزارشهاي اوليه و گزارش کامل در مورد کار هر يک از افراد و به طور رايجتر گروههاي افراد، توسط اعضاي سازمان نوبل و همچنين بررسي کنندگان خارج از آن آماده ميشود. کانديداهاي اصليتر نه تنها يک بار، بلکه طي سالهاي متعدد توسط بررسي کنندگان مختلف مورد ارزيابي قرار ميگيرند. هر مرتبه، بررسي کننده مربوطه هم به فايل نامزدي اصلي و هم به گزارشهاي قبلي دسترسي دارد. امروزه، همه ارزيابيها به زبان انگليسي نوشته ميشوند تا اين امکان را فراهم آورد که بررسي کنندگان غيرسوئدي هم به اسناد قبلي دسترسي پيدا کنند. ارزيابيها بايد تا پيش از پايان ماه آگوست به کميته برسند.
بسيار بعيد است که کانديدايي، جايزه نوبل پزشکي را در همان اولين سالي که نامزد شده است دريافت کند، هر چند که اين واقعه در موارد نادري رخ داده است، مثلا کارل (1912)، هيل و بيرهوف (1922) و بانتينگ و مکلئود (1923) از اين موارد هستند. لازم به ذکر است که اولين مقاله بانتينگ و مک لئود در مورد انسولين، سال پيش از بردن جايزه منتشر شد يعني در سال 1922. يکي از نامزدکنندگان بانتينگ و مک لئود يعني کراف نيز وضعيتي مشابه داشت. اکتشافي که وي براي آن جايزه نوبل را در سال 1920 برد، اولين بار به زبان دانمارکي در سال 1918 و به زبان انگليسي در سال 1919 منتشر و وي براي اولين بار در سال 1919 نامزد شد. مثالهاي ديگري از برندگاني است که طي 50 سال اول اهداي جايزه، آن را تنها يک يا دو سال پس از اولين نامزديشان دريافت کردند مثلا دوماک (1939)، فلمينگ (1945) و کارل و گرتي (Gerti) کوري (1947)، هرچند که اکتشافات آنها، سالها قبل انجام شده بود.
مرز ميان فيزيک، شيمي و فيزيولوژي با پزشکي مشخص نيست. بدين ترتيب، براي مثال رونتگن جايزه نوبل فيزيک را براي کشف اشعه X دريافت کرد اما کشف وي نه تنها در فيزيک اهميت داشت بلکه در شيمي و پزشکي نيز بسيار مهم بود. ساير برندگان جايزه فيزيک نيز اکتشافاتي داشتهاند که پيشزمينه تکنولوژيک، بخش مهمي از پژوهشهاي انجام شده در حوزه زيستي ـ پزشکي را به ويژه پس از جنگ جهاني دوم تشکيل ميدهد. شرودينگر (فيزيک سال 1933) و بوهر (فيزيک سال 1922)، نقش مهمي در قانع کردن زيستشناسان داشتند که فرايندهاي حياتي را ميتوان در قالب اتمها و مولکولها تجزيه و تحليل کرد. با انجام اين کار آنها به ايجاد حوزه بيولوژي مولکولي کمک کردند. دلبروک، فيزيکداني که به زيست شناسي تغيير رشته داد، ژنتيک فاژها را کشف کرد و جايزه نوبل پزشکي و فيزيولوژي را در سال 1969 برد.
برندگان جايزه شيمي نيز کارهايي داشتهاند که ميتوانست جايزه پزشکي و فيزيولوژي را نيز ببرد. بوتنانت جايزه سال 1939 را در رشته شيمي به دليل کارهايش بر روي هورمونهاي جنسي برد. ديهوسي(De Hevesy)، جايزه شيمي را در سال 1943 براي معرفي ايزوتوپها به عنوان ردياب در بررسي فرايندهاي شيميايي دريافت کرد، تکنيکي که ارزش بزرگي در پژوهشهاي پزشکي – زيستي دارد. در همين حال سانگر (Sanger) هم دو جايزه شيمي را براي اکتشافات بسيار مهم خود در بيوتکنولوژي مدرن برد. در سال 1958، جايزه شيمي را به دليل شناخت ساختمان انسولين دريافت کرد و سپس در سال 1980، جايزه دوم را به دليل ايجاد روش شناخت توالي اسيدهاي نوکلئيک برد. جوايز نوبل ديگري هم هستند که در مرز بين پزشکي و شيمي بودهاند. دوروتي هوجکين، ساختار مواد بيوشيميايي مهمي را با استفاده از اشعه X شناسايي کرد و جايزه نوبل شيمي را در سال 1964 دريافت نمود، در حالي که ميچل (جايزه شيمي 1978)، انتقال بيولوژيک انرژي را بررسي کرد و تئوري شيمي اسموتيک را بنا نهاد.
در زمينه ژنتيک، برخي اکتشافات جايزه نوبل پزشکي را گرفتهاند، در حالي که برخي ديگر جايزه شيمي را دريافت کردهاند. گروه اول شامل جوايز سال 1933 به مورگان، سال 1962 به کريک، واتسون و ويلکينز و در سال 1993 به رابرتز و شارپ است. ژنتيک مولکولي نيز برخي جوايز شيمي را گرفته است، از جمله جايزه برگ، گيلبرت و سانگر در سال 1980، آلتمن و کچ در سال 1989 و موليس و اسميت در سال 1993.
به منظور هماهنگي کارهاي کميتههاي نوبل در رشتههاي پزشکي و شيمي، جلسهاي مشترک بين کميتهها در بهار تشکيل ميشود. اين ملاقات باعث اطمينان خاطر ميشود که يک کانديدا به طور همزمان دو جايزه را براي يک اکتشاف دريافت نکند.
برندگان جايزه و کارهاي آنها
طي دوره 1901 تاکنون، 196 دانشمند جايزه نوبل را در رشته پزشکي و فيزيولوژي دريافت کردهاند. کارهاي آنها از علوم پايه تا علوم باليني گسترده بوده است. فهرست زير اکتشافات اين افراد و حوزه مربوطه به آن اکتشاف را مشخص ميکند. هر چند که جوايز در رشتههاي مختلف طبقهبندي شدهاند اما ممکن است يک اکتشاف در واقع به بيش از يک حوزه مرتبط باشد.
پراکندگي جغرافيايي
«بزرگترين آرزوي من اين است که در اهداي جوايز هيچ ملاحظهاي در مورد مليت کانديداها در نظر گرفته نشود و شايستهترين فرد جايزه را دريافت کند، چه اسکانديناويايي باشد و چه نباشد.»
(ترجمه بخشي از وصيتنامه آلفرد نوبل)
هنگامي که محتواي وصيتنامه آلفرد نوبل آشکار شد، جمله فوقالذکر، غير ميهنپرستانه تلقي شد و مورد انتقادهاي قابل ملاحظهاي قرار گرفت. در دوران فراتر از 100 ساله اهداي اين جايزه، جالب است که نگاهي به توزيع جغرافيايي دريافت کنندگان آن بياندازيم (براساس محل فعاليت آنها در هنگام دريافت جايزه).
در عمل تقريبا تمامي برندگان جايزه از آمريکاي شمالي و اروپا بودهاند. پس از جنگ جهاني دوم ايالاتمتحده به تدريج به چهره غالب فهرست تبديل شده است. در دهه 1930، ظهور نازيها در آلمان و اتريش باعث شد که بسياري از دانشمندان از اروپا به ايالاتمتحده مهاجرت کنند. از ميان 32 دانشمند آمريکايي که جايزه نوبل پزشکي را از سال 1951 تا 1975 دريافت کردند، نه نفر از آنها در خارج از ايالاتمتحده به دنيا آمده بودند. از ميان کل 196 برنده جايزه نوبل پزشکي تابحال چهار نفر دانمارکي و هفت نفر سوئدي بودهاند. ساير کشورهاي کوچک هم نقشي در اين ميان داشتهاند. براي مثال سوييس با جمعيتي نصف سوئد و دانمارک روي هم، تابحال هشت برنده جايزه نوبل داشته است. سوئد و سوييس در هر دو جنگ جهاني درگير نشدند و توانستند پژوهشهاي خود را تقريبا بدون مزاحمت انجام دهند، در حالي که پژوهش پزشکي در ساير کشورها دشوار يا غيرممکن بود و اکثر برندگان اين دو کشور نيز مربوط به همان دورانها هستند. به هر حال نتيجه اين است که اهداکنندگان جايزه شهروندان کشور خود را بر ساير کشورها ترجيح ندادهاند.
انتقادات وارده به جايزه
در مجموع سه نوع انتقاد عمده به جوايز اهدا شده وارد است: از قلم افتادن افراد، اشتباهات رخ داده و به رسميت نشناختن نقش زنان. از آنجا که همه ساله بسياري از کانديداهاي مستحق دريافت جايزه وجود دارند، اما تنها سه تن ميتوانند جايزه را دريافت کنند، مواردي از جاافتادن افراد تابحال رخ داده است. عدم اهداي جايزه به اسوالد آوري (Oswald Avery) براي کشف DNA به عنوان ماده ژنتيکي را ميتوان به عنوان يک مثال ذکر کرد. بدون شک آوري کشف کرد که DNA، ناقل ماده ژنتيکي است و نشان داد که DNA گونههايي از باکتريهاي داراي پاتوژنيسيته بالا، ميتوانند پاتوژنيسيته کم را به پاتوژنيسيته زياد تبديل کنند. اولين مقاله وي در اين مورد در سال 1944 منتشر شد. آوري چندين نوبت از سال 1932 تا سال 1942 به دليل فعاليتهايش بر روي آنتيژنهاي پليساکاريدي کانديد شده بود. از سال 1945 وي همه ساله به جهت اکتشافاتش در مورد DNA کانديد شد، يعني زماني که بسياري از دانشمندان تصور مي کردند که DNA با چهار جزء ساختماني متفاوت خود ساختاري سادهتر از آن دارد که ماده ژنتيکي باشد. به جاي آن، آنها تصور ميکردند که پروتئينها با 20 اسيد آمينه مختلف خود بيشتر احتمال دارد که ماده ژنتيکي باشند و به هضم آنزيمي انجام شده توسط آوري براي برداشتن پروتئين از فرآورده DNA اعتماد نميکردند. اکنون جامعه علمي از جمله کميته نوبل کشفيات آوري را قبول دارد يعني او زماني که ديگر فوت شده است.
در مورد اشتباهات رخ داده، سه مثال اغلب ذکر ميشوند: بانتينگ (Banting) و مکلئود (Macleod) در 1923، فايبيگر (Fibiger) در 1926 و مونيز (Moniz) در 1949. جايزه اهدا شده به بانتينگ و مکلئود براي کشف انسولين در 1923 از همان زمان اعلام آن مورد شک و ترديد بود. مکلئود رئيس بخش و بنيانگزار آزمايشگاهي بود که بانتينگ و همکار جوان او، چارلز بست (Charles Best) در آن کار ميکردند. کشف انسولين توسط بانتينگ و بست در زماني اتفاق افتاد که مکلئود اصلا آنجا نبود. هر چند که حداقل بانتينگ و نه بست نيز جايزه را دريافت کردند.
تصميم به اهداي جايزه در سال 1926 به فايبيگر براي کشف کارسينوم اسپيروپترا به شدت مورد انتقاد بوده است. اطلاعات کمي در آن زمان در مورد مکانيسمهاي ايجادکننده سرطان در آن زمان وجود داشت و تا چهل سال بعد که جايزه بعدي در زمينه پژوهشهاي سرطان اهدا شد، چيز زيادي دراين مورد شناخته نشده بود و تنها در آن هنگام بود که اطلاعاتي در مورد کد ژنتيکي، جهشها، ويروسهاي ايجاد کننده تومور و ساير مکانيسمهاي بيولوژيک دخيل در سرطان جمعآوري شد.
جايزه مونيز براي لوبوتومي (لوکوتومي) در سال 1949 را بايد در کنار روشهاي موجود براي درمان بيماران سايکوتيک در اوايل قرن بيستم ديد. پيش از ابداع اين روش جراحي، بيماران زير درمانهاي بسيار وحشيانه قرار ميگرفتند از جمله ژاکتهاي فلزي و حمامهاي آب سرد. به دنبال آن مداخلات جراحي و درمان با شوک الکتريکي ابداع شد. هر دوي اين تکنيکها هنگامي که نوروفارماکولوژي داروهاي موثري را براي درمان سايکوز معرفي کرد، از رده خارج شدند. امروزه، لوبوتومي، غيراخلاقي به نظر ميرسد اما پرسش اينجاست که آيا اين روش در زمان دريافت جايزه هم در برابر روشهاي جايگزين آن غيراخلاقي بود يا خير.
تنها 8 جايزه از ميان 196 جايزه اهدا شده در رشته پزشکي، تا به حال به زنان داده شده است و اين، جاي تعجب ندارد چرا که در حوزه پزشکي، غلبه مفرط مردان تا به حال وجود داشته است.
نتيجهگيري
جايزه نوبل در رشته پزشکي و فيزيولوژي از سال 1901 تا به حال اهدا شده است و بدون شک برخي از مهمترين کشفيات بشر را نمايان ميسازد، هر چند که اين جوايز همه ماجرا را پوشش نميدهند. برخي جاافتادنها وجود دارند و برخي جوايز نيز در نگاهي به عقب به نظر ميرسد که به اشتباه داده شدهاند. با وجود اينها، پرستيژ جايزه نوبل از اين واقعيت ناشي ميشود که جامعه علمي بينالمللي در اغلب موارد با تصميمات اتخاذ شده موافقت و همراهي دارد.
قصد آلفرد نوبل آن بود که اين امکان را فراهم کند که دانشمندان موفق بتوانند پژوهشهاي خود را بدون نگراني از مسايل مالي ادامه دهند. در اين مورد ترديد وجود دارد که اين جايزه امروزه بتواند چنين کارکردي داشته باشد. اولا، ميانگين سني که برندگان جايزه آن را دريافت ميکنند نسبتا بالاست و ثانيا، اغلب برندگان جايزه پيش از دريافت آن نيز موقعيت علمي شناخته شدهاي دارند. علاوه بر اين، پژوهشهاي پزشکي نيز به همان مسير فيزيک رفتهاند و اغلب نياز به بودجه قابل توجه و گروههاي پژوهشي بزرگي دارند. بدين ترتيب، جايزه نوبل ديگر بعيد است که امروز آن تفاوتي را ايجاد کند که صد سال پيش ايجاد ميکرد.
براي سازمان نوبل، وظيفه انتخاب برندگان نوبل، کار بسيار مهيجي است و سخنرانيهاي برندگان جايزه نيز خاطراتي به ياد ماندني هستند. اعلام برندگان جايزه نوبل در اکتبر و همچنين برگزاري مراسم و جشنهاي اهداي جايزه در دسامبر هر سال، توجه رسانههاي بينالمللي را به خود جلب ميکند. بدين ترتيب فرصتي عالي براي مؤسسات اهداکننده جايزه ايجاد ميشود تا موفقيتهاي برندگان جوايز را به خوبي معرفي کنند، درک عمومي بهتري از علوم در ميان مردم رواج دهند و دانشمندان جوان را به سمت پژوهشهاي پزشکي سوق دهند.
منبع: wwww.nobelprize.org
بيماريهاي عفوني | |
راس(Ross) – 1902 |
نقش حشرات به عنوان ناقل در چرخه عفوني (مالاريا) |
کخ (Koch) – 1905 |
تشخيص باسيل سل و ساير کارها در مورد سل |
لاوران (Laveran) – 1907 |
نقش پروتوزوآها در ايجاد بيماريها (مالاريا) |
نيکول (Nicolle) – 1928 |
نقش شپش در انتقال حصبه |
مولر (Muller) – 1948 |
DDT به عنوان يک حشرهکش |
تيلر (Theiler) – 1951 |
ويروس تب زرد |
اندرس (Enders)، ولر (weller) و رابينز (Robbins) – 1954 |
کشت ويروس فلج اطفال در خارج از بدن |
بلومبرگ (Blumberg) و گاجوسک (Gajdusek) – 1976 |
مکانيسمي جديد براي منشا و انتشار بيماريهاي عفوني |
پروسينر (Prusiner) – 1997 |
پريونها، نوع جديدي از عفونت |
مارشال (Marshall) و وارن (Warren) – 2005 |
کشف هليکوباکتر پيلوري و نقش آن در ايجاد گاستريت و اولسر پپتيک |
هاوزن (Hausen)، باره سينوسي (Barre-sinousii) و مونتانير (Montagnier) - 2008 |
ويروس نقص ايمني انساني (HIV) |
ايمونولوژي | |
برينگ (Behring) – 1901 |
سرم درماني و کاربرد آن عليه ديفتري |
ارليش (Ehrlich) – 1908 |
ايمني بدن |
مچنيکوف (Mechhikov) – 1908 |
فاگوسيتوز |
ريشت (Richet) – 1913 |
آنافيلاکسي |
بوردت (Bordet) – 1919 |
آنتيژنها و آنتيباديها در واکنشهاي ايمني |
لندشتاينر (Landsteiner) – 1930 |
گروههاي خوني و تعيين آنها |
بورنت (Burnet) و مداوار (Medawar) – 1960 |
تحمل اکتسابي ايمني |
ادلمن (Edelman) و پورتر (Porter) – 1972 |
ساختمان آنتيباديها |
بناسراف (Benacerraf)، داست (Dausset) و اسنل (Snell) – 1980 |
تنظيم واکنشهاي ايمني |
ژرن (Jerne)، کوهلر (Kohler) و ميلشتاين (Milstein) - 1984 |
کنترل دستگاه ايمني و آنتيباديهاي مونوکلونال |
تونگاوا (Tonegawa) |
ژنتيک تشکيل آنتي باديها |
دوهرتي (Doherty) و زينکر ناگل (Zinkernagel) – 1996 |
ايمني سلولي |
شيمي درماني و ساخت داروها | |
دوماک (Domagk)- 1939 |
پرونتوسيل (سولفوناميدها) |
فلمينگ (Fleming)، چين (Chain) و فلوري (Florey)-1945 |
پنيسيلين |
واکسمن(waksman)- 1952 |
استرپتومايسين، اولين آنتيبيوتيک عليه سل |
بووت (Bovet)- 1957 |
موادي که اثر آدرنالين را تقليد ميکنند، موادي که عضلات اسکلتي را فلج ميکنند. |
بلک (Black)، اليون (Elion) و هيچينگز (Hitchings)- 1988 |
اصول اساسي درمانهاي دارويي |
فتوتراپي و درمان با تب | |
فينسن (Finsen)- 1903 |
درمان لوپوس با نور |
واگنر-جارگ (Wagner-jauregg)- 1927 |
درمان فلج ژنراليزه با تب |
سرطان | |
فايبيگر(Fibiger)- 1926 |
کارسينوم اسپيروپترا که ايجاد سرطان را در اثر التهاب مزمن نشان ميدهد. |
راس (Rous)- 1966 |
ويروس ايجادکننده تومور در جوجهها |
هاگينز (Huggins)- 1966 |
درمان هورموني سرطان پروستات |
بالتيمور (Baltimore)، دالبکو (Dulbecco) و تمين (temin)- 1975 |
تعامل ميان ويروس تومورال و سلول ميزبان |
بيشاپ (Bishop) و وارموس (Varmus)- 1989 |
انکوژنهاي رتروويروسي |
ژنتيک کلاسيک | |
مورگان (Morgan)-1933 |
نقش کروموزومها در وراثت |
مولر (Muller)- 1946 |
ايجاد موتاسيون در اثر تابش اشعهX |
مککلينتاک (McClintock)-1983 |
اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي |
بيولوژي سلولي | |
کلود (Claude)، ديدوو (de Duve) و پالاد (Palade)- 1974 |
ساختار و کارکرد سلولها |
کوهن (Cohen) و لوي-مونتالسيني (Levi-Montalcini)- 1986 |
عوامل رشد (growth Factors) |
بلابل (Blobel)- 1999 |
کشف اينکه پروتئينها، سيگنالهاي داخلي دارند که انتقال و مکانيابي آنها را در سلول مديريت ميکند. |
هارتول (Hartwell)، هانت (Hunt) و نرس (Nurse)- 2001 |
تنظيمکنندههاي کليدي چرخه سلولي |
بلکبرن (Blackburn)، گريدر (Greider) و زوستاک (Szostak)- 2009 |
چگونگي حفاظت کروموزومها توسط تلومرها و آنزيم تلومراز |
بيولوژي تکاملي | |
اسپمان (Spemann)- 1935 |
اثر سازماندهنده (Orgamizer) در تکامل جنيني |
لوئيس (Lewis)، نوسلاين-ولهارد (Nusslein-Volhard) و ويشهاوس (Wieschaus)- 1995 |
کنترل ژنتيکي تکامل اوليه جنين |
بيولوژي مولکولي و ژنتيک | |
کاسل (Kossel)- 1910 |
کار بر روي پروتئينها از جمله مواد نوکلئيک |
بيدل (Beadle) و تاتوم (Tatum)-1958 |
تنظيم پديدههاي مشخص شيميايي (يک ژن- يک پروتئين) |
ليدربرگ (Lederberg)- 1958 |
بازتوليد ژنتيکي و ساختار ماده ژنتيکي در باکتريها |
اوکوا (Ochoa) و کورنبرگ (kornberg)-1959 |
مکانيسمهاي ساخت بيولوژيک اسيد ريبونوکلئيک (RNA) و داکسي ريبونوکلئيک اسيد (DNA) |
کريک (Crick)، واتسون (Watson) و ويلکينز (Wilkins)- 1962 |
ساختار مولکولي اسيدهاي نوکلئيک و اهميت آنها در انتقال اطلاعات در بدن موجودات زنده |
ژاکوب (Jacob)، لوف (Lwoff) و موناد (Monod)-1965 |
کنترل ژنتيکي آنزيمها و سنتز ويروسها |
هالي (Holley)، خورانا (Khorana) و نيرنبرگ (Nirenberg)-1968 |
کد ژنتيکي و کارکرد آن در سنتز پروتئينها |
دلبروک (Delbruck)، هرشي (Hershey) و لوريا (Luria)-1969 |
مکانيسم تکثير و ساختار ژنتيکي ويروسها |
آربر (Arber)، ناتانز (Nathans) و اسميت (Smith)-1978 |
آنزيمهاي محدودکننده و کاربرد آنها براي مشکلات مربوط به ژنتيک مولکولي |
رابرتز (Roberts) و شارپ (Sharp)-1993 |
ژنهاي جداکننده |
برنر (Brenner)، هورويتز (Horvitz) و سالستون (Sulston)- 2002 |
تنظيم ژنتيکي تکامل ارگانها و مرگ برنامهريزي شده سلولها |
فاير (Fire) و ملو (Mello)-2006 |
کشف فرايند تفسير RNA و غيرفعال شدن ژنها توسط RNA دو رشتهاي |
کاپچي (Capecchi)، اوانس (Evans) و اسميتيز (Smithies)- 2007 |
ايجاد تغييرات ژني اختصاصي در موش با استفاده از سلولهاي بنيادي جنيني |
متابوليسم بينابيني | |
هيل (Hill)-1922 |
توليد گرما در عضله |
ميرهوف (Meyerhof)-1922 |
مصرف اکسيژن و متابوليسم اسيد لاکتيک در عضله |
واربورگ (Warburg)-1931 |
ماهيت و نوع عملکرد آنزيمهاي تنفس سلولي |
فونزنت- گيورگي (Von Szent- Gyorgyi)-1937 |
ويتامين C و کاتاليز اسيد فوماريک |
کوري (Cori) و کوري (Cori)-1947 |
تغيير کاتاليتيک گليکوژن |
کربس (Krebs)-1953 |
چرخه اسيد سيتريک |
ليپمن (Lipmann)-1953 |
کوآنزيم A و اهميت آن در متابوليسم بينابيني |
بيماريهاي عفوني | |
راس(Ross) – 1902 |
نقش حشرات به عنوان ناقل در چرخه عفوني (مالاريا) |
کخ (Koch) – 1905 |
تشخيص باسيل سل و ساير کارها در مورد سل |
لاوران (Laveran) – 1907 |
نقش پروتوزوآها در ايجاد بيماريها (مالاريا) |
نيکول (Nicolle) – 1928 |
نقش شپش در انتقال حصبه |
مولر (Muller) – 1948 |
DDT به عنوان يک حشرهکش |
تيلر (Theiler) – 1951 |
ويروس تب زرد |
اندرس (Enders)، ولر (weller) و رابينز (Robbins) – 1954 |
کشت ويروس فلج اطفال در خارج از بدن |
بلومبرگ (Blumberg) و گاجوسک (Gajdusek) – 1976 |
مکانيسمي جديد براي منشا و انتشار بيماريهاي عفوني |
پروسينر (Prusiner) – 1997 |
پريونها، نوع جديدي از عفونت |
مارشال (Marshall) و وارن (Warren) – 2005 |
کشف هليکوباکتر پيلوري و نقش آن در ايجاد گاستريت و اولسر پپتيک |
هاوزن (Hausen)، باره سينوسي (Barre-sinousii) و مونتانير (Montagnier) - 2008 |
ويروس نقص ايمني انساني (HIV) |
ايمونولوژي | |
برينگ (Behring) – 1901 |
سرم درماني و کاربرد آن عليه ديفتري |
ارليش (Ehrlich) – 1908 |
ايمني بدن |
مچنيکوف (Mechhikov) – 1908 |
فاگوسيتوز |
ريشت (Richet) – 1913 |
آنافيلاکسي |
بوردت (Bordet) – 1919 |
آنتيژنها و آنتيباديها در واکنشهاي ايمني |
لندشتاينر (Landsteiner) – 1930 |
گروههاي خوني و تعيين آنها |
بورنت (Burnet) و مداوار (Medawar) – 1960 |
تحمل اکتسابي ايمني |
ادلمن (Edelman) و پورتر (Porter) – 1972 |
ساختمان آنتيباديها |
بناسراف (Benacerraf)، داست (Dausset) و اسنل (Snell) – 1980 |
تنظيم واکنشهاي ايمني |
ژرن (Jerne)، کوهلر (Kohler) و ميلشتاين (Milstein) - 1984 |
کنترل دستگاه ايمني و آنتيباديهاي مونوکلونال |
تونگاوا (Tonegawa) |
ژنتيک تشکيل آنتي باديها |
دوهرتي (Doherty) و زينکر ناگل (Zinkernagel) – 1996 |
ايمني سلولي |
شيمي درماني و ساخت داروها | |
دوماک (Domagk)- 1939 |
پرونتوسيل (سولفوناميدها) |
فلمينگ (Fleming)، چين (Chain) و فلوري (Florey)-1945 |
پنيسيلين |
واکسمن(waksman)- 1952 |
استرپتومايسين، اولين آنتيبيوتيک عليه سل |
بووت (Bovet)- 1957 |
موادي که اثر آدرنالين را تقليد ميکنند، موادي که عضلات اسکلتي را فلج ميکنند. |
بلک (Black)، اليون (Elion) و هيچينگز (Hitchings)- 1988 |
اصول اساسي درمانهاي دارويي |
فتوتراپي و درمان با تب | |
فينسن (Finsen)- 1903 |
درمان لوپوس با نور |
واگنر-جارگ (Wagner-jauregg)- 1927 |
درمان فلج ژنراليزه با تب |
سرطان | |
فايبيگر(Fibiger)- 1926 |
کارسينوم اسپيروپترا که ايجاد سرطان را در اثر التهاب مزمن نشان ميدهد. |
راس (Rous)- 1966 |
ويروس ايجادکننده تومور در جوجهها |
هاگينز (Huggins)- 1966 |
درمان هورموني سرطان پروستات |
بالتيمور (Baltimore)، دالبکو (Dulbecco) و تمين (temin)- 1975 |
تعامل ميان ويروس تومورال و سلول ميزبان |
بيشاپ (Bishop) و وارموس (Varmus)- 1989 |
انکوژنهاي رتروويروسي |
ژنتيک کلاسيک | |
مورگان (Morgan)-1933 |
نقش کروموزومها در وراثت |
مولر (Muller)- 1946 |
ايجاد موتاسيون در اثر تابش اشعهX |
مککلينتاک (McClintock)-1983 |
اجزاي ژنتيکي قابل جابجايي |
بيولوژي سلولي | |
کلود (Claude)، ديدوو (de Duve) و پالاد (Palade)- 1974 |
ساختار و کارکرد سلولها |
کوهن (Cohen) و لوي-مونتالسيني (Levi-Montalcini)- 1986 |
عوامل رشد (growth Factors) |
بلابل (Blobel)- 1999 |
کشف اينکه پروتئينها، سيگنالهاي داخلي دارند که انتقال و مکانيابي آنها را در سلول مديريت ميکند. |
هارتول (Hartwell)، هانت (Hunt) و نرس (Nurse)- 2001 |
تنظيمکنندههاي کليدي چرخه سلولي |
بلکبرن (Blackburn)، گريدر (Greider) و زوستاک (Szostak)- 2009 |
چگونگي حفاظت کروموزومها توسط تلومرها و آنزيم تلومراز |
بيولوژي تکاملي | |
اسپمان (Spemann)- 1935 |
اثر سازماندهنده (Orgamizer) در تکامل جنيني |
لوئيس (Lewis)، نوسلاين-ولهارد (Nusslein-Volhard) و ويشهاوس (Wieschaus)- 1995 |
کنترل ژنتيکي تکامل اوليه جنين |
بيولوژي مولکولي و ژنتيک | |
کاسل (Kossel)- 1910 |
کار بر روي پروتئينها از جمله مواد نوکلئيک |
بيدل (Beadle) و تاتوم (Tatum)-1958 |
تنظيم پديدههاي مشخص شيميايي (يک ژن- يک پروتئين) |
ليدربرگ (Lederberg)- 1958 |
بازتوليد ژنتيکي و ساختار ماده ژنتيکي در باکتريها |
اوکوا (Ochoa) و کورنبرگ (kornberg)-1959 |
مکانيسمهاي ساخت بيولوژيک اسيد ريبونوکلئيک (RNA) و داکسي ريبونوکلئيک اسيد (DNA) |
کريک (Crick)، واتسون (Watson) و ويلکينز (Wilkins)- 1962 |
ساختار مولکولي اسيدهاي نوکلئيک و اهميت آنها در انتقال اطلاعات در بدن موجودات زنده |
ژاکوب (Jacob)، لوف (Lwoff) و موناد (Monod)-1965 |
کنترل ژنتيکي آنزيمها و سنتز ويروسها |
هالي (Holley)، خورانا (Khorana) و نيرنبرگ (Nirenberg)-1968 |
کد ژنتيکي و کارکرد آن در سنتز پروتئينها |
دلبروک (Delbruck)، هرشي (Hershey) و لوريا (Luria)-1969 |
مکانيسم تکثير و ساختار ژنتيکي ويروسها |
آربر (Arber)، ناتانز (Nathans) و اسميت (Smith)-1978 |
آنزيمهاي محدودکننده و کاربرد آنها براي مشکلات مربوط به ژنتيک مولکولي |
رابرتز (Roberts) و شارپ (Sharp)-1993 |
ژنهاي جداکننده |
برنر (Brenner)، هورويتز (Horvitz) و سالستون (Sulston)- 2002 |
تنظيم ژنتيکي تکامل ارگانها و مرگ برنامهريزي شده سلولها |
فاير (Fire) و ملو (Mello)-2006 |
کشف فرايند تفسير RNA و غيرفعال شدن ژنها توسط RNA دو رشتهاي |
کاپچي (Capecchi)، اوانس (Evans) و اسميتيز (Smithies)- 2007 |
ايجاد تغييرات ژني اختصاصي در موش با استفاده از سلولهاي بنيادي جنيني |
متابوليسم بينابيني | |
هيل (Hill)-1922 |
توليد گرما در عضله |
ميرهوف (Meyerhof)-1922 |
مصرف اکسيژن و متابوليسم اسيد لاکتيک در عضله |
واربورگ (Warburg)-1931 |
ماهيت و نوع عملکرد آنزيمهاي تنفس سلولي |
فونزنت- گيورگي (Von Szent- Gyorgyi)-1937 |
ويتامين C و کاتاليز اسيد فوماريک |
کوري (Cori) و کوري (Cori)-1947 |
تغيير کاتاليتيک گليکوژن |
کربس (Krebs)-1953 |
چرخه اسيد سيتريک |
ليپمن (Lipmann)-1953 |
کوآنزيم A و اهميت آن در متابوليسم بينابيني |
تئورل (Theorell)-1955 |
ماهيت و نوع عملکرد آنزيمهاي اکسيداسيون |
بلوچ (Bloch) و لينن (Lynen)-1964 |
متابوليسم اسيدهاي چرب و کلسترول |
برگشتروم (Bergstrom)، ساموئلسون (Samuelsson) و وين (Vane)-1982 |
پروستاگلاندينها و مواد فعال بيولوژيک مرتبط با آنها |
براون (Brown) و گلداشتاين (Goldstein)-1985 |
تنظيم متابوليسم کلسترول |
فيشر (Fischer) و کربس (Krebs)-1992 |
فسفوريلاسيون قابل برگشت پروتئين به عنوان يک مکانيسم تنظيم کننده بيولوژيک |
گيلمن (Gilman) و رادبل (Rodbell)-1994 |
پروتئينهاي G و نقش آنها در انتقال سيگنال در سلولها |
هورمونها | |
کوچر (Kocher)- 1909 |
فيزيولوژي، پاتولوژي و جراحي غده تيروئيد |
بانيتنگ (Banting) و مکلئود (Macleod)-1923 |
انسولين |
هوساي (Houssay)-1947 |
نقش هورمونهاي لوب قدامي هيپوفيز در متابوليسم قند |
کندال (Kendall)، ريچاشتاين (Reichstein) و هنخ (Hench)-1950 |
هورمونهاي کورتکس آدرنال، ساختمان و اثرات بيولوژيک آنها |
سادرلند (Sutherland)-1971 |
مکانيسم عمل هورمونها |
فورچگات (Furchgott)، ايگنارو (Ignarro) و مراد (Murad)-1998 |
اکسيد نيتريک به عنوان يک مولکول سيگنالدهنده در دستگاه قلبي عروقي |
ويتامينها | |
آيکمن (Eijkman)-1929 |
ويتامين آنتينوريتيک |
هاپکينز (Hopkins)-1929 |
ويتامين محرک رشد |
ويپل (Whipple)، مينوت (Minot) و مورفي (Murphy)-1934 |
درمان با کبد در موارد آنمي |
دام (Dam)-1943 |
ويتامينK |
دويسي (Doisy)- 1943 |
ماهيت شيميايي ويتامين K |
گوارش، گردش خون و تنفس | |
پاولف (Pavlov)-1904 |
فيزيولوژي گوارش (رفلکسهاي شرطي) |
کراف (Krogh)-1920 |
مکانيسم تنظيم کننده حرکات مويرگي |
آينتهوون (Einthoven)-1924 |
الکتروکارديوگرافي |
هايمنز (Heymans)-1938 |
نقش مکانيسمهاي سينوسي و آئورتي در تنظيم تنفس |
کورناند (Cournand)، فورسمان (Forssmann) و ريچاردز (Richards)-1956 |
کاتتريزاسيون قلبي و تغييرات پاتولوژيک در دستگاه گردش خون |
نوروبيولوژي | |
گلژي (Golgi) و رامون کاخال (Ramon Cajal)-1906 |
ساختار دستگاه عصبي |
شرينگتون (Sherrington) و آدريان (Adrian)-1932 |
کارکرد نورونها |
ديل (Dale) و لووي (Loewi)-1936 |
انتقال شيميايي ايمپالسهاي عصبي |
ارلانگر (Erlanger) و گاسر (Gasser)-1944 |
کارکردهاي کاملا تمايز يافته رشتههاي عصبي منفرد |
حس (Hess)-1949 |
ساختار کارکردي ميانمغز به عنوان هماهنگ کننده فعاليتهاي ارگانهاي داخلي |
بووت (Bovet)-1957 |
ترکيبات صناعي موثر بر دستگاه عروقي و عضلات اسکلتي (کورار) |
اکلز (Eccles)، هودکين (Hodgkin) و هاکسلي (Huxley)-1963 |
مکانيسمهاي دخيل در تحريک و مهار در بخشهاي محيطي و مرکزي غشاي سلول عصبي |
کاتز (Katz)، فونيولر (Von Euler) و آکسلرود (Axelrod)-1970 |
نوروترانسميترها و مکانيسم ذخيرهسازي، رهاسازي و غيرفعالسازي (مفهوم انتقال سيناپتيک) |
گيلمين (Guillemin) و شالي (Schally)-1977 |
توليد هورمون پپتيدي در مغز |
يالو (Yalow)-1977 |
راديوايمونواسي هورمونهاي پپتيدي |
اسپري (Sperry)-1981 |
تخصصي شدن کارکرد نيمکرههاي مغزي |
نهر (Neher) و ساکمن (Sakmann)-1991 |
کارکرد کانالهاي يوني منفرد |
کارلسون (Carlsson)، گرينگارد (Greengard) و کاندل (Kandel)- 2000 |
انتقال سيگنال در دستگاه عصبي |
جراحي | |
مونيز (Moniz)-1949 |
ارزش درماني لوکوتومي در برخي سايکوزها |
موري (Murray) و توماس (Thomas)-1990 |
پيوند ارگانها و سلولها در درمان بيماريهاي انسان |
زنان و نازايي | |
ادواردز (Edwards)-2010 |
لقاح خارج از بدن (IVF) |
فيزيولوژي حسي | |
گولشتراند (Gullstrand)-1911 |
ديوپتريک چشمها |
باراني (Barany)-1914 |
فيزيولوژي و پاتولوژي دستگاه وستيبولي |
فونبکسي (Von Bekesy)-1961 |
مکانيسم فيزيکي تحريک در کوکلئا |
گرانيت (Granit)، هارتلاين (Hartline) و والد (Wald)-1967 |
فرايندهاي اوليه فيزيولوژيک و شيميايي بينايي در چشم |
هابل (Hubel) و وايسل (Wiesel)-1981 |
پردازش اطلاعات در دستگاه بينايي |
آکسل (Axel) و باک (Buck)-2004 |
گيرندههاي بويايي و ساختار سيستم بويايي |
علوم رفتاري | |
فون فريش (Von Frisch)، لورنز (Lorenz) و تينبرگن (Tinbergen)-1973 |
ساختار و ايجاد الگوهاي رفتاري فردي و اجتماعي |
روشهاي تشخيصي | |
کورماک (Cormack) و هانسفيلد (Hounsfield)-1979 |
CT اسکن |
لاتربور (Lauterbur) و مانسفيلد (Mansfield)-2003 |
تصويربرداري بارزونانس مغناطيسي (MRI) |
1925- 1901 |
1950-1926 |
1975-1951 |
2000-1976 |
2010-2001 | |
آمريکا |
1 |
13 |
32 |
40 |
13 |
آلمان |
5 |
3 |
3 |
4 |
1 |
انگلستان |
2 |
7 |
10 |
4 |
6 |
فرانسه |
2 |
1 |
3 |
1 |
2 |
ساير کشورها |
13 |
12 |
9 |
7 |
2 |
مجموع |
23 |
36 |
57 |
56 |
24 |
منبع: نشریه نوین پزشکی شماره ۴۹۷