نوروسونولوژي، آينده هيجان‌انگيزي در کاربردهاي تشخيصي و درماني دارد که کمک زيادي به بيماران نورولوژي خواهد کرد. در طول ساليان گذشته، پيشرفت‌هاي زيادي که در تصويربرداري مغزي به وسيله سي‌تي‌اسکن و ام‌آر‌آي رخ داده، تشخيص‌هاي نورولوژيکال را بهبود بخشيده است. با اين‌ حال، «ترانس کرانيال داپلر» (TCD) يا «سونولوژي»  در واقع، «استتوسکوپ پزشک براي مغز» ناميده مي‌شود و استفاده از آن همراه با تصويربرداري داپلکس پرتابل از عروق کاروتيد و ورتبرال، امکان تصويربرداري ساختماني و فيزيولوژيک مغز را فراهم مي‌سازد که تکميل‌کننده معاينه عصبي است. اين اولتراسوند توانايي پزشکان را در تشخيص، لوکاليزه کردن، تعيين چگونگي بيماري و ارزيابي پاسخ‌هاي هموديناميک افزايش داده، بنابراين ابزاري براي معاينات نوروواسکولار در بالين بيمار فراهم آمده است.

TCD، تستي غيرتهاجمي، ايمن و هزينه‌- اثربخش است که براي ارزيابي گردش خون عروق مغزي به صورت هم‌زمان استفاده مي‌شود. TCD جريان طيفي موجي شکل و جهت شدت و سرعت جريان خون را در عروق داخل مغزي نشان مي‌دهد، در نتيجه اطلاعات فيزيولوژيک نيز به تصاوير آناتوميک که از ديگر روش‌هاي تصويربرداري گرفته مي‌شود، اضافه خواهد شد. همچنين TCD مي‌تواند کولترال‌ها را از طريق شريان‌هاي افتالميک، ارتباطي قدامي و خلفي تشخيص دهد که از نظر هموديناميکي در اثر ضايعات و رتبروبازيلار يا تنگي قابل توجه کاروتيد ايجاد مي‌شوند. TCD تنها روش براي تشخيص هم‌زمان آمبولي عروق مغزي و حتي بيشتر است. از سويي اطلاعاتي ضروري، هم زمان و هموديناميکي درباره گردش خون داخل مغزي به دست مي‌دهد که تکميل‌کننده ديگر روش‌هاي استاتيک تصويربرداري از مغز است.

کاربردهاي تشخيصي

از زمان معرفي TCD توسط Aaslid در سال 1982، هر چند زمان زيادي نگذشته، اما در سال‌هاي اخير به يک عملکرد کلي در بررسي‌هاي تشخيصي بيماران مبتلا به ايسکمي مغزي تبديل شده است. آن هم به دليل اين حقيقت که TCD، آزموني سريع، تجديدپذير و ديناميک در بررسي جريان خون داخل مغزي به حساب مي‌آيد. به طور مثال در فاز حاد انفارکت مغزي، مي‌تواند تنگي و گرفتگي شريان مياني مغزي را با همبستگي خوبي که با يافته‌هاي آنژيوگرافي نشان مي‌دهد، تشخيص دهد. آنچه که بيشتر مهم است، بيماراني که بعدا از انفارکت‌هاي لاکونار رنج خواهند برد، اغلب هميشه معاينه داپلر نرمالي نشان مي‌دهند، اما TCD مي‌تواند کمک شاياني به اين بيماران تلقي شود.

تشخيص تنگي‌هاي داخل مغزي،  درست پس از فاز حاد رخداد آنها، به عنوان دليلي براي علايم باليني مشاهده شده در بيمار، يکي ديگر از کاربردهاي انجام TCD است ‌. اگر در آينده نشان داده شود که آنتي‌کوآگولانت‌ها، درمان مطلوب براي پروفيلاکسي ثانويه از تنگي‌هاي داخل مغزي محسوب مي‌شود، احتمالا TCD به تکنيک انتخابي تشخيص آن تبديل خواهد شد. از سويي، توانايي پيشگويي پيش‌آگهي بيماران براساس پارامترهايي که از TCD به دست مي‌آيد، احتمال استفاده از آن را به عنوان روش کمکي براي انتخاب بيماران واجد شرايط جهت  درمان خون‌رساني مجدد بالا مي‌برد، زيرا سريع است و انجام آن ساده،‌ بنابراين براي پايش درمان مناسب مي‌باشد. به نظر مي‌رسد داده‌هايي که به وسيله داپلر در 6 ساعت اول پس از فاز حاد به دست مي‌آيند، پيش‌بيني‌کننده خوبي براي بهبود خود به خودي و اختلال زودهنگام است که مي‌تواند به اجتناب از درمان در بيماراني که بهبود سريع در آنها قابل انتظار است، کمک کند. درنهايت، داده‌هاي هموديناميک TCD مي‌تواند ارزش گران‌بهايي در ارزيابي و پايش درمان‌هاي پرفشاري خون داخل مغزي و مديريت هموديناميک بيمار داشته باشد. به اين ترتيب اجازه داده مي‌شود حاشيه‌هاي درمان فاز حاد پرفشاري خون شرياني به طور قابل اعتمادي، بدون افت فشار پرفيوژن، به مرحله اجرا درآيد، بنابراين TCD با استفاده گسترده‌تري که در آينده از آن خواهد شد، مي‌تواند در فاز حاد انفارکت مغزي، به عنوان راهنماي روش‌هاي تشخيصي براي انتخاب درمان و پايش هموديناميک مغزي به کار رود.

سونولوژي، علاوه بر جنبه‌هاي تشخيصي مختلفي که برشمرده شد، مي‌تواند به عنوان ابزاري براي تاييد مرگ مغزي که يک تشخيص باليني است، استفاده شود. اگر چه تشخيص TCD از الگوي جريان نوساني/ معکوس در شريان‌هاي مهم و اصلي داخل مغزي ممکن است دقت پارامترهاي تشخيص مرگ مغزي را نزديک به صددرصد در مراکز با تجربه برساند، احتمال رخ دادن نتايج مثبت- کاذب در آن نيز وجود دارد که اسکن‌هاي هسته‌اي بعدي از جريان خون داخل مغزي ممکن است بعضي جريان‌هاي باقي مانده پارانشيمال را نشان دهد. هر چند اين اختلاف‌ها ممکن است پيش‌آگهي بيماران را که از نظر باليني نشانه‌هاي مرگ مغزي دارند، تحت تاثير قرار ندهد، بايد انجام TCD با دقت بيشتر و اغلب گسترده‌تر انجام شود تا از بروز اين نتايج مثبت کاذب جلوگيري شود.

کاربردهاي درماني

مزاياي باليني ترومبوليز در ارتباط نزديک با برقراري مجدد و زودهنگام جريان قرار دارد. شواهد تجربي حاکي از آن هستند که اولتراسوند ترومبوليز را تسهيل‌کرده و اثرات ليتيک tPA را افزايش مي‌دهد، به ويژه اگر در دامنه فرکانس پاييني نيز استفاده شود. مطالعات بنيادي نشان مي‌دهند که مواجهه با اولتراسوند باعث تغييرات مختلفي، مانند افزايش در انتقال آنزيماتيک tPA و تسهيل برداشت آن و افزايش نفوذ tPA در لخته‌ها خواهند شد، از اين رو، سونوترومبوليز به يکي از مباحث هيجان‌انگيز کنوني در نوروسونولوژي تبديل شده است. به نظر نمي‌رسد اثرات اولتراسوند به ليز شدن لخته‌ها به وسيله اثرات گرمايي يا ايجاد حفره در آن منجر شود. حتي با استفاده از فرکانس 2 مگاهرتزي و خروجي انرژي کمتر از 750 ميلي‌ولت، TCD مقداري انرژي اولتراسوند به عروق داخل مغزي منتقل مي‌کند، بنابراين اين احتمال هست که اين ابزار تشخيصي مي‌تواند فعاليت tPA را بهبود بخشد. آينده چشم به راه ترکيب بيشتر دوزهاي بسيار کم tPA و تست‌هاي ميکروسفر خواهد بود، زيرا دوزهاي کم tPA ممکن است از بعضي عوارض خون‌ريزي درمان استاندارد tPA جلوگيري کند، هم‌چنان که فعاليت ميکروسفر در ترومبوس مي‌تواند غلظت tPA را درون لخته، با وجود دوز کلي بسيار کم آن که به صورت سيستماتيک داده مي‌شود، افزايش دهد.
تصويربرداري اولتراسوند با داپلکس رنگي از داخل مغز، از ديگر پيشرفت‌هاي اين حوزه است؛ چرا که مطالعات روي اختلالات حرکتي نشان داده که سيگنال‌هاي هيپراکو اولتراسوند در ماده خاکستري ساقه مغزي بيماران مبتلا به بيماري پارکيسنون، ديستوني، همچنين آتروفي چند سيستمي مرتبط است که در سي‌تي‌اسکن و ام‌آر‌آي ديده نمي‌شوند. به طور خلاصه آنکه نوروسونولوژي، آينده هيجان‌انگيزي را در کاربردهاي تشخيصي و درماني دارد که کمک زيادي به بيماران نورولوژي خواهد کرد.

منبع: نشریه سپید شماره ۱۹۴