..:::: دانشمندان در مسیر خواندن ذهن ::::..
جهان علم به سرعت پيشرفت ميكند. در شهريور امسال خبر هيجانانگيزي شنيديم. خبر اين بود كه دانشمندان با استفاده ازMRI يا ام.آر.آي عملكردي موفق شدند براي مشاهده مستقيم تصاويري كه ما در مغزمان درك ميكنيم راهي پيدا كنند. آنها به تعدادي از داوطلبان آزمايش، فيلمهايي نشان دادند و سپس با تحليل فعاليت مغزي آنها با ام.آر.آي عملكردي توانستند تصاويري را بازسازي كنند كه مغز آنها در حال ادراك آن بود. به عبارت ديگر اين پژوهشگران راهي براي مشاهده تصاوير جهان دروني ما پيدا كرده بودند. اين دستاورد، پيشرفتي انقلابي قلمداد شد و بازتاب زيادي در رسانهها پيدا كرد، چرا كه در صورت تكامل ميتوانست ما را اميدوار كند شايد روزي بتوانيم روياها يا آنچه را كه در حال تصورش هستيم، به بقيه نشان دهيم.
اما پيش خودتان فكر و قضاوت كنيد كه نمايش دادن فيلمهاي صامت از روياها و تصوراتمان چه سودي دارد؟! آيا بهتر نيست كه بتوانيم صداي نهان مغزمان را هم به سمع ديگران برسانيم؟ چه ميشد اگر ميتوانستيم صداي تفكرمان را هم با ديگران به اشتراك بگذاريم؟ آيا ميشود چنين فناورياي ايجاد كرد و به افراد ناتوان از تكلم، كمك كرد كه از تنهايي به درآيند؟ بله، درست حدس زديد. هفته پيش خبري منتشر شد كه بيانگر برداشتن گامي موثر در راه رسيدن به چنين هدف بلندپروازانهاي است. به صورت مختصر و مفيد، گوش بعد از جمعآوري و تبديل امواج صوتي به پيامهاي عصبي، اين پيامها را به قسمتي از مغز كه در زير لاله گوش است و قسمت گيجگاهي نام دارد، ميفرستد. نواحي خاصي از مغز، اين امواج را دريافت ميكنند، يك پردازش ابتدايي روي آن انجام ميدهند و سپس نتايج پردازش ابتدايي را براي درك و فهم در سطحي بالاتر به مناطقي در جوار خود ميفرستند. دانشمندان دانشگاه بركلي و سانفرانسيسكو به سرپرستي «برايان پَسلي»، با بررسي فعاليت الكتريكي همين مناطق مغز، موفق شدند مدلي براي بازسازي صوتي ادراك حسي مغزي ما ابداع كنند. دانشمندان نياز داشتند كه به امواج الكتريكي اين قسمت مغز يعني شكنج گيجگاهي فوقاني و مياني، بدون تداخل با امواج ساير قسمتهاي مغز، دسترسي داشته باشند. براي اين كار چارهاي جز نصب الكترود در اين مناطق نبود و از آنجا كه هيچ آدمي، داوطلب چنين جراحي و كاري نميشود، دانشمندان از ۱۵ بيماري كه قبلا براي كنترل تشنج و تومور مغزي، الكترود نصب كرده بودند، استفاده كردند. آنها صداهايي كه اغلب به صورت كلمات منفرد و گاه به صورت جملات كوتاه بود براي اين داوطلبان پخش كردند و امواج ناشي از فعاليت سلولهاي مغزي آنها را در قشر شنوايي مغز ضبط كردند.
كار برجسته «پسلي» و اعضاي گروه، ايجاد يك مدل كامپيوتري بود كه به صورت الگوريتمي، از روي بررسي فعاليت مغز، متعاقب شنيدن صدا ميتوانست ياد بگيرد كه صدا را با فعاليت الكتريكي مغز تطبيق دهد و بعدا به صورت معكوس بتواند فعاليت الكتريكي را به صدا ترجمه كند و اين يعني يك استراق سمع مغزي!
وقتي يك موسيقيدان شاهد فيلم نواخته شدن پيانو از تلويزيوني باشد كه صدايش خاموش است، ميتواند با ديدن اينكه نوازنده دستهايش را روي كدام كليدها ميگذارد و فهميدن نتي كه مينوازد، موسيقي را در ذهنش بازسازي كند و بدون شنيدن واقعي موسيقي، آن را در ذهنش مجسم كند. كاري را كه دانشمندان در تحقيق تازهشان كردهاند، ميتوان به همين مطلب تشبيه كرد. فناوري جديد در صورت تكميل ميتواند فناوري تشخيص صدا را ارتقا دهد و به بيماراني كه قادر به صحبت كردن نيستند و مثلا دچار سندرم قفلشدگي يا locked-in هستند، كمك كند.
محدوديت عمده روش جديد، نيازمند به الكترودي است كه بايد روي مغز كار گذاشته شود و از آنجا كه اين كار نيازمند جراحي است، فعلا فرد سالمي پيدا نميشود كه تن به اين كار بدهد بنابراين كاربردهاي جاهطلبانهاي مثل تلهپاتي يا مغزخواني، دور از دسترسي به نظر ميرسند.
پيش از اين دانشمندان ديگري هم تلاشهايي براي ياريرساني به بيماران فاقد توانايي تكلم، انجام داده بودند. مثلا «فرانك گوينتر» از دانشگاه بوستون سعي كرده بود سيگنالهايي را كه كنترل شكل دهان و لب و حنجره را بر عهده دارند، به صدا تبديل كند. او اين كار را با قرار دادن الكترود در كورتكس حركتي توليد صدا در يك بيمار فلج انجام داده بود، ولي اين كار فقط ميتوانست صداهاي ساده توليد كند ولي كلمات و جملات پيچيدهتر را توليد نميكرد. دانشمند ديگري هم سعي كرده بود ارتباط با بيماران در وضعيت نباتي را از طريق پايش فعاليت مغز آنها با ام.آر.آي عملكردي ممكن كند. دستاوردهاي اين تحقيق تازه فعلا فقط ميتوانند امواج الكتريكي قشر شنوايي مغز را ترجمه كنند و قادر به صوتي كردن تفكر ما نيستند. بنابراين نبايد فعلا از آن به ذهنخوان تعبير كرد. گرچه شايد در روزهاي پيش رو در رسانهها به كرات با تسامح اين تحقيق تازه را با چنين نسبتي معرفي كنند
منبع: شرق، دکتر علی رضا مجیدی